میروم با تــــو... ولی بی تــــــو...
در چشمانم تنها یی ام را پنهان می کنم... و حال که این زمان است ... طپش های قلبم حتی نای رقابت با دقیقه ها را هم ندارد ... می روم ... می روم و زیر لب بر سکوت کوچه ناسزا می گویم ... خدا را می خوانم ... خدایا..... سرای محبت کجاست ...؟ ولی باز جز سکوت کوچه جوابی نمیشنوم ... چند روزی میروم...بی انگیزه تر از همیشه... در جستجوی لحظه ای فراموشی... اندکی هوای غیر از اینجا... به هرکجا که آسمانش این رنگ نباشد... میروم با تــــو... ولی بی تــــــو...
در دلم دلتنگی ام را...
در سکوتم حرفهای نگفته ام را...
در لبخندم غصه هایم را...
مگه میشه تو رو دید و به ترانه نرسید
بگو میشه تازه شد می شه تو رو نفس کشید
میشه از تماشای اتیش بازی گذشت
بگو میشه با تو تا اخر شعله ها دوید
مگه میشه تو رو دید و از سپیده پر نشد
تو رو دید و از سفر های ندیده پر نشد
تو رو دید واز حریق شاپرک حرفی نزد
از هوای این همه نفس بریده پر نشد
اره میشه میشه تا ستاره رفت
تا ته عشق تو باز دوباره رفت
بگو میشه تو رو فهمید
میشه از خوندن نترسید
میشه وزن عاشقانه
به غزل درد تو بخشید
میشه باز دیوونه تر شد
میشه با تو دربه در شد
اره میشه میشه تا ستاره رفت
تا ته عشق تو باز دوباره رفت
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.